پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

پارسا زیر ذره بین مامان

عکس خداحافظی از آرام

هر چی منتظر شدیم خاله ویدا عکسی واسمون نفرستاد. اما در یک حرکتی استثنایی از تو وب آرام عکسو  پیدا کردیدیم و برش داشتیم (کپی کردیم) نمیدونم به این کار چی میگن ولی خب دیگه.... خاله ویدا مامانمو ببخش ...
23 شهريور 1392

خداحافظی از آرام

امروز یکشنبه 26 مرداد بعدازظهر ساعت 7 رفتیم خونه خاله ویدا تا قبل از سفر مون ازخاله ویدا و آرام جون خداحافظی کنیم.(یه GOODBYE PARTY بچه گونه) آخه واسه 1 سال میریم نوشهر واسه همین یه کیک تولد کوچولو خریدیم. خاله ویدا هم طبق معمول یه عصرونه خیلی خوشمزه واسمون درست کرده بود.(لازانیا) این بوس واسه خاله ویدا فرستادم. اونجا با آرام نقاشی کشیدم.خیلی خوش گذشت. پارسا تا از در وارد شد بعد از سلام به خاله ویدا گفت خاله ماشین داری؟ خاله ویدا هم چون همش با اسباب بازی های دخترونه با آرام بازی کرده بود فکر نمیکرد آرام ماشین داشته باشه. ولی از اونجایی که پارسا گوشش به این حرفا بدهکار نبود رفت تو اتاق آرام ویه عالمه ماشین آورد طوری که خاله ویدا هم خود...
23 شهريور 1392

صاایران هر روز بهتر از دیروز

پارسا: مامان هر روز دوستت دارم. مامان: مرسی عزیزم پارسا : مامان هر روز عاشقتم مامان: الهی قربونت بشم پارسا: مامان متوجه شدی دوستت دارم آخه دستت بوس کردم مامان: بله پسرم منم شما را دوست دارم پارسا تقریبا هر روز باید این جمله ها رو به من بگه . به محض اینکه شروع میکنه یادم به این تبلیغ تلویزیون میفته: " صاایران هر روز بهتر از دیروز" دینگ  دینگ     ...
21 شهريور 1392

رگ شیرازی

مامان: پارسا باسلق میخوری؟ پارسا: آره مامان جونم مامان: بفرمایید پارسا: شما به من بدید مامان: خودت بگیر بخور پارسا: آخه دستام کثیف میشه؟؟؟!!!!!!!!!!! فکر کنم رگ شیرازیش داره مشخص میشه!!!!!!!!!!1 ...
21 شهريور 1392

تهران و خاله حسنا

سه شنبه 19 شهریور  92 رسیدیم تهران این بار رفتیم خونه یه دوست دیگه مامان ( خاله حسنا) خاله حسنا و مامانشون تنهای تنها پیش هم بودن که ما رفتیم خونشون . مامان: تا وارد خونه شدم بعد از سلام و احوالپرسی چشمم به کتاب های تست دکتری افتاد . نفهمیدم چه جوری احوالپرسی کردم . کی نشستم؟ خلاصه بگذریم ویدا میفهمه من چی میگم با تک تک سلولاش درک میکنه مگه نه ویدا پارسا:خاله حسنا از اون کیکی که بابام واستون خلیده  بیار بخورم من خیلی دوست دارم. خاله ویدا میدونه که پارسا چقدر کیک خامه ایی دوست داره مامان خاله حسنا خیلی مهربون بود همش واسم قصه میگفت خلاصه خیلی خوش گذشت. ...
20 شهريور 1392

دلنوشته مامان

سلام بالاخره وبلاگ پسرم داره به روز میشه چون کم کم دارم به روز دفاع نزدیک میشم و وقتام داره اضافه میشه. البته نمیدونم با این همه عکسی که پارسا جونم داره چطوری مدیریت کنم و به ترتیب آپلودشون کنم   ...
1 شهريور 1392